شین ُ کاف

Pages

نبضم با چشم‌های تو می‌زند
چشم‌هایت را
با بوسه‌ای می‌بندم
و
می‌میرم

شین - کاف

شهر من

درون من شهری‌ست آذین‌بندی شده که در مه بنا شده درون من شهری‌ست ساکنانش خاطره که در تنهایی بنا شده درون من شهری‌ست با خرابه‌هایی که ...
جاروی شبانه

شب دلم را جارو می‌زند صبح می‌آید شین - کاف
بن بست

رسوب کرده‌ام زندگی از من نمی‌گذرد
هنوز ی ما

حرف ِ تازه‌ای نیست اتفاق دوباره‌ای حتی نیفتاده دلمان گرفته بود هنوز هم گرفته شین - کاف
(no title)

گذشته را باید قرنطینه کرد دلتنگی از خاطرات سرایت می‌کند شین - کاف
ریشه

هوا آفتابی‌ست مرا بچین ریشه‌ام در اندوه است با هر خنده خورشید در اندوه می‌دود مرا بچین شین - کاف
(no title)

باید فراموشی را برای گذر از دوست‌نداشتن‌هایت پرستید شین - کاف
بوران

برف مثل ِ دلهره می‌آید دلهره شیون ِ گیسوانی که در رفتن، برمی‌گردد شین - کاف
شال

دست‌هایت را شال ِ گردنم کن اینجا برف می‌آید شین - کاف
زخم

نوازشم نکن من زخمی‌ام که فقط درد دارد شین - کاف

Simple theme. Theme images by blue_baron. Powered by Blogger.